
توحید افعالی
در ادامۀ بحث عرفان ولایی (جلسۀ 22، 30 محرم 1446) به تبیین موضوع «توحید افعالی» میپردازیم.
در بحث سیر کمالی انسان از مرحلۀ جماد، نبات و حیوان و... نهایتاً به انسان ولایی رسیدیم و وظیفۀ خود دانستیم در عصر کنونی از ایستگاههای عبادت، اخلاق و عرفان جلوتر رویم تا بتوانیم مظهر ولی یا انسان کامل شویم. در این راستا به سه رتبه از مراتب وجود رسیدیم:
اول، رتبۀ مقربون و «السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»[1] که خصوصیات و نحوۀ سیر و حرکتشان را در دولت اسماء الهی بررسی کردیم. دوم، اصحاب یمین؛ گروهی که گرچه در مسیر حرکت الهیاند اما همیشه بین نفس و بدن در تردد هستند تا کدام غالب شود؛ همانند داستان مجنون و ناقه در مثنوی مولوی که مجنون سوار ناقه[2] شد تا به لیلی برسد اما بچه شتر چشمش به دنبال مادرش بود و از هر غفلت مجنون استفاده میکرد و بهسوی مادرش متمایل میشد، برای همین «درتردد ماند مجنون سالها» و نهایتاً به این نتیجه رسید که: «ما دوتا بس همره نالایقیم» و خود را از ناقه به زمین انداخت. این حکایت بدن با نفس است، نفسی که میخواهد عاقل شود اما بدن که مرکب و ابزار اوست به دنبال شهوت، غضب و نیازهای خودش میرود و از فرمان عقل سرپیچی میکند. دستۀ سوم هم «أَصْحابُ الشِّمالِ»[3] هستند که در رتبۀ حیوانیت بلکه پایینتر از آن ماندهاند؛ «أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[4].
امروز که در کل دنیا جرقۀ عالم معنا زده شده و مردم بیدار شدهاند، کفهای ظاهر دنیا در حال جدا شدن از حقیقت آب هستند تا در نهایت دولت اسماء جمال الهی حاکم شود. ما نیز اگر بخواهیم در مسیر کمال ابدی به آرامش وجودی و قرب الهی برسیم ناچاریم هم ولیّ را بشناسیم و هم مظهر اسم ولیّ شویم؛ چراکه ولایت همان قرب الهی است که مراتب دارد و بالاترین مرتبۀ آن مظهر ولیّ شدن است.
از نظر علامه طباطبایی(رحمةاللهعلیه)، هرکس در مسیر کمال ولایی، زندگی ربّانی، روحانی و ولایی میخواهد باید در قدم اول از خودکامگی و خودبینی بیرون آید، وگرنه در مسیر ولایت قدمی نگذاشته است. به عبارتی، تنها راه یاری امام زمان(عجاللهفرجه) رهایی ازخودخواهی است که ریشۀ بسیاری از نابسامانیهای اجتماعی و مشکلات فردی است. انانیت انسان، سبب عدم پذیرش حقیقت و ظلم به دیگران در شکل حسادت و تحمیل نظر به آنها شده، طوری که به ارزشهای وجودی دیگران اهمیت نمیدهد، همچنین درمقیاس گستردهتر تصرف بی جا و بی رویه در طبیعت میکند و در قالب فردی هم باعث عدم تعادل در نفس و خیال و عقل میشود و خودبینی، غرور و رذایل دیگر را به دنبال دارد.
حال چگونه و از چه مسیری باید از این انانیت بیرون آییم؟ علامه سه مسیر را تحت عنوان توحید ثلاثه معرفی میکند: اول، توحید فعلی که نخستین مرحله از مراحل سلوک است. دوم، توحید صفتی و سوم، توحید ذاتی.
در رتبۀ توحید فعلی، باید بفهمیم عبادات، اعمال و افعال ما همگی توفیق الهی است و ما صاحب این لباسها نیستیم، بلکه فقط یک حقیقت وجود دارد که لباس عبادت و عمل خیر را به تن ما میکند. یعنی در توحید فعلی، اگرچه سالک در مسیر اسباب و علل، صاحب شأنی میشود اما هیچگاه خود را نمیبیند و همواره نگاهش به سببساز است و فقط برای او فاعلیت قائل میشود[5]؛ چراکه با فرهنگ مجاهده با نفس، «لا مؤثر فِی الوُجود إلّا الله»[6] را درک کرده و میفهمد ارادهاش تابع ارادۀ الهی است.
در این نگاه توحیدی، هیچ شری در وحدت وجود ندارد و موحد به جلال و جمال الهی راضی است و هر دو را صادر شده از یک حقیقت میبیند؛ یعنی میادین جلال و جمال برایش تفاوتی ندارد، گرچه خصوصیات آن دو با هم فرق میکند: عاشقم بر لطف و بر قهرش به جد/ وین عجب من عاشق این هر دو ضد
موحد در رتبۀ توحید فعلی، آنچه را از فعل خود و دیگران یا از اتفاقات ناشی از حرکت افلاک و طبیعت میبیند، همانند طوفان و سیل و زلزله، همه را مظهر جمال و جلال الهی دانسته و میفهمد در هر دو جلوه، خیر و زیبایی وجود دارد؛ زیرا در وحدت دوگانگی، خوب و بد یا خیر و شر وجود ندارد. او همواره سببساز حقیقی را میبیند و میداند همه چیز از فاعل هستی ظهور میکند[7]، پس به باطن اتفاقات و حوادث نظر کرده و به خدا توکل میکند. اما در نگاه کثرتبین، خودبینی و منیت وجود دارد و حتی عبادات را نیز به خواست خود و برای رسیدن به نتیجه انجام میدهد. در این مسیر هرگونه ابراز ناراحتی، یا حتی خوشحالی و محبت جزئی و شخصی ناشی از این انانیت است.
برای فهم بهتر توحید افعالی مثالی را در مورد رابطۀ نطفه با رحم مادر بیان میکنیم: نطفه برای اینکه در بطن مادر قرار گیرد، ابتدا باید بداند خودش به تنهایی نمیتواند استعدادهای درونیاش را که شامل اندیشه، قوا و اعضاست به ظهور برساند، مگر اینکه در مسیر صیرورتش یا همان رحم مادر قرار گیرد. این مسیر را خالق او و دهندۀ استعدادش برایش تعیین کرده، پس بهترین مسیر برای ظهور استعداد اوست.
از طرفی باید بداند که فقط یک استعداد است که باید ظهور پیدا کند و به بیراهه نرود و غر نزند؛ بعد از قرار گرفتن در رحم مادر نگوید جایم تنگ است، خون نمیخواهم و...، چراکه باعث میشود استعدادش کامل ظهور پیدا نکند و ناقص به دنیا بیاید. اگر نطفه بینش صحیح داشته باشد و به مادر اعتماد کند، بطن او را بهترین بستر برای ظهور استعداد خودش میداند و میفهمد اگر خودش میتوانست به تنهایی کامل شود لزومی به فراهم شدن این همه شرایط نبود و خودش خدای خودش میشد.
پس توحید افعالی یعنی قرار گرفتن در جاذبۀ ارادۀ حقتعالی؛ به طوریکه موحد در این رتبۀ توحیدی، جمال و جلال را در بطن هم و با هم میبیند و تفاوتی بین آنها نمیگذارد؛ چون در بطن هر جمالی، جلال و در بطن هرجلالی، جمال نهفته است. او در همۀ افعال، اتفاقات و مسائل زندگی، دل را به خدا میسپارد وگرنه نمیتواند در میادین ابتلا، جلال و جمال را با هم ببیند و بشناسد؛ و همواره مصداق آیۀ «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ»[8] است و برای آنچه از دست داده یا آنچه به دست آورده، ناراحتی و خوشحالی نمیکند و منفعل نمیشود. چنین موحدی در انجام وظایف فطری و شرعیاش کوتاهی نمیکند و به دنبال نتیجه نیست؛ چراکه وظیفه را باعث رشد وجودی و مایۀ لذت میداند.
البته موحد از رتبۀ توحید افعالی باید بالاتر رود تا جایی که اصلاً خود را نبیند، زیرا هرقدر ما در کمالات ظهور داشته باشیم ولایت مخفیتر شده و هرچه خود را نبینیم، مقام ولایت در همۀ میادین خودش را نشان میدهد و ما فقط نقش او را ظهور میدهیم. پس باید در جایگاه بندگی خود بنشینیم و با انجام وظایف، اختیار خود را در اختیار الله فانی کنیم که این فانی شدن، بقا را به همراه دارد.
[1]- سورۀ واقعه، آیۀ 10: «وَ السَّابِقُونَ السَّابِقُونَ»؛ و سبقتگيرندگان مقدّمند؛
[2]- ناقه یعنی بچه شتر.
[3]- سورۀ واقعه، آیۀ 41: «وَ أَصْحابُ الشِّمالِ ما أَصْحابُ الشِّمالِ»؛ و ياران چپ؛ كدامند ياران چپ؟
[4]- سورۀ اعراف، آیۀ 179: «وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثيراً مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا يَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْيُنٌ لا يُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا يَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَالْأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُ الْغافِلُونَ»؛ و در حقيقت، بسيارى از جنّيان و آدميان را براى دوزخ آفريدهايم. [چرا كه] دلهايى دارند كه با آن [حقايق را] دريافت نمىكنند، و چشمانى دارند كه با آنها نمىبينند، و گوشهايى دارند كه با آنها نمىشنوند. آنان همانند چهارپايان بلكه گمراهترند. [آرى،] آنها همان غافلانند.
[5]- همانند ناخن که در مقابل نفس شأنی ندارد و نمیپرسد چرا من را کوتاه کردی.
[6]- یکی از قاعدههای فلسفی است؛ به این معنا که در جهان، هیچ علت فاعلی حقیقی به جز خداوند نیست و تنها اوست که به موجودات، هستی و وجود میدهد و دیگران، فقط علت اعدادی هستند.
[7]- وقتی سببساز را نبینیم، خود و دیگران را منشأ اتفاقات دانسته و در ناخوشیها و گناهان، افسرده میشویم؛ حال آنکه اقتضای قالب مادی ما نقص است و با رجوع به درگاه حق نقایص و گناهانمان جبران میشود.
[8]- سورۀ حدید، آیۀ 23: «لِكَيْلا تَأْسَوْا عَلى ما فاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتاكُمْ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ كُلَّ مُخْتالٍ فَخُورٍ»؛ تا بر آنچه از دست شما رفته اندوهگين نشويد و به [سبب] آنچه به شما داده است شادمانى نكنيد، و خدا هيچ خودپسند فخرفروشى را دوست ندارد.
نظرات کاربران